زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

روضات الجنان و جنات الجنان

روضاتُ الْجِنانْ وَ جَنّاتُ الْجَنان، تذکره‌ای در شرح احوال طبقات اولیا، عرفا، شعرا و رجال، تألیف حافظ حسین کربلایی ابن کربلایی بن درویش حسن بابا‌فرجی (د 997 ق/ 1589 م)، از علمای صوفیه، نیز مورخ، شاعر و خطاط.
از تاریخ تولد و احوال زندگی مؤلف اطلاعات چندانی در دست نیست، اما آنچه روشن است، سفرهای بسیار، زندگی در غربت، اقامت چندین‌ساله در دمشق، و ملاقات وی با شیخ بهایی و شیخ حسن بورینی است. ابن‌کربلایی وابسته به طریقۀ کبرویه بود و نسبش از طریق صفی‌الدین و پدرش، بدرالدین احمد لاله، به سید عبدالله برزش‌آبادی می‌رسد. آرامگاه او در دمشق، در مـرج‌الدحداح، کنـار قبر شیخ ابـوشامه است. از ابن‌کربلایی آثـار دیگری نیز بر جای مانده، که از جملۀ آنها ست: دیوان شعر، مجموعه‌ای با خط خودش که مصحح روضات، جعفر سلطان‌القرایی، آن را بیاض مؤلف نامیده است؛ مزارات شام؛ سفرنامۀ حجاز؛ و مثنوی تفسیر قرآن که آن را به پایان نرساند (سلطان‌القرایی، جعفر، 14، 19؛ سلطان‌القرایی، محمد‌امین، 62؛ نخجوانی، 64).
کتاب روضات الجنان و جنات الجنان از یک دیباچه، مقدمه، 8 روضه و خاتمه تشکیل شده است. ابن‌کربلایی دیباچه را به نام امیر صفی‌الدین شاه مجتبى (مخدومی) (ز ح 896 ق)، فرزند امیر بدرالدین احمد لاله (مخدوم) (840-912 ق)، نگاشته است. وی بسیاری از حکایات و مطالب را به سبب ملازمت با امیر ‌صفی‌الدین و پدرش امیر ‌بدرالدین، از قول آنها نقل می‌کند.
روضات الجنان افزون ‌بر شرح احوال، آثار، مدفن و مزار اولیا و علما و بسیاری از بزرگان و مشایخ، از‌جمله زهاد، قرا، شعرا، وزرا، ملوک، خوش‌نویسان و ارباب هنر، و بیان حکایات و قصص، شامل اطلاعاتی دربارۀ برخی از مکاتب، مشایخ، و سنن و آداب فرقۀ متداول هر‌یک از آنها ست (سلطان‌القرایی، جعفر، 27). در این کتاب، مطالبی نیز در زمینۀ ابنیه، زوایا، جوامع و معابد تبریز، و همچنین ذکر کوتاهی از تاریخ خلفا، وجوه ده‌گانۀ نیاز مرید سالک به شیخ کامل، و سپس شرایط مرشد، آداب و شرایط مریدان و طریق ارادت ایشان آمده است (2/ 120- 148). 
آنچه کتاب را از دیدگاه فرهنگ مردم با‌اهمیت می‌کند، نقل برخی از حکایاتی است که مؤلف در آنها به موضوعاتی چون کرامات، پیشگویی، آیینها، آداب‌و‌رسوم، باورهای مردمی، و برخی از مکانها و ابنیۀ تبریز اشاره کرده است. 

کرامات

روزی شیخ نجم‌الدین کبرى (د 618 ق/ 1221 م) در مسجد جامع کبیر تبریز، به وعظ مشغول بود و برخی از عوام به سخنان او توجه نمی‌کردند؛ شیخ دست خود را بر منبر فشرد و گفت: «ای چوب‌پاره! اگر این غافلان و جاهلان نمی‌شنوند و نمی‌دانند که من چه می‌گویم و از کجا سخن ادا می‌نمایم، تو خود می‌دانی». گفته شده است که منبر از زمین بلند شد و قریب به یک گز روی هوا قرار گرفت. مردم با دیدن این حال، متوجه منبر گشتند و برای آنکه اثر این خرق عادت بماند، آجر و سنگ زیر آن گذاشتند (1/ 286). 
بابا‌مزید هر شب، پس از نماز عشاء و خروج مردم، وارد مسجد می‌شد و روی سر می‌ایستاد و تا صبح عبادت می‌کرد، و صبح، هنگام ورود مردم، بیرون می‌آمد و جلو در مسجد می‌خوابید؛ آنگاه خادم مسجد به او دشنام می‌داد و لگد می‌زد که از راه مسلمانان برخیزد (1 / 59). 
از جملۀ حکایات در همین زمینه، می‌توان به این موارد اشاره کرد: فراهم‌آمدن هزینۀ ساخت مسجد در محلۀ ویجویه، به شکلی اعجاب‌انگیز (1/ 159-160)؛ لال‌شدن کودکان و سپس زبان بازکردن آنها به اشارۀ یکی از اولیا (2/ 45)؛ رها‌کردن مار از گردن کودکی (1/ 77- 78)؛ و حکایت زنی صاحب‌کرامت به نام ماماعصمت که هرگاه وجد بر او غالب می‌شد، نور و روشنایی از آستینهایش ظاهر می‌گشت (2/ 48-53). 
برخی از حکایات جنبۀ پیشگویی یا پیش‌بینی آینده را دارند، مانند آنچه دربارۀ شیخ بدرالدین آمده است. براساس این حکایت، روزی شیخ دستور می‌دهد که قبری برایش آماده کنند؛ او کفن خود را نیز فراهم می‌کند و سپس، در همان شب می‌میرد (2/ 177-181، برای نمونه‌هایی دیگر از این پیش‌بینیها، نک‍ : 1/ 16-17، 73، 101-102، 123).

بـاورهای مردمی

در گذشتـه، مردم بر این باور بودند کـه عارف کامل می‌تواند بعد از مرگش به زمین بازگردد. در روضات نیز حکایاتی چنـد، مبنی بـر همین اعتقـاد وجود دارد؛ چنان‌که در روضۀ دوم، در داستان بازگشت شیخ شمس‌الدین قطابی مشرقی تبریـزی، می‌خوانیـم شخصی آواز وی را می‌شنـود و با او سخـن می‌گوید (1/ 83-84).
حکایتهای بسیاری در روضات دیده می‌شود که نشان می‌دهند مردم برای مزار بسیاری از بزرگان، جایگاهی روحانی و باصفا قائل بودند و به آن مکانها باور داشتند و آنجاها را محل استجابت دعا می‌دانستند. از‌آن‌جمله، می‌توان به قبر «برخ اسود» در قریۀ شادباد اشاره کرد؛ گفته شده است که وی در زمان حضرت موسى (ع) می‌زیست و سبب مستجاب‌الدعوه‌شدنش این بود که قحطی عظیمی در میان بنی‌اسرائیل روی داد. حضرت با 70‌هزار تن از یارانش برای طلب باران به صحرا رفتند، اما دعای ایشان به اجابت نرسید، مگر به‌واسطۀ غلامی سیاه به نام «برخ»، که از مجذوبان و محبوبان الله بود. مردم آنجا اعتقاد تمام به مزار او داشتند و آنجا را محل استجابت دعا می‌دانستند (1/ 26- 28). بر طبق باورهای محلی در سرخاب، مزاری است منسوب به بابا‌مزید، که هر صبح جمعه مرغی بر سر آن می‌نشیند و می‌خواند: انتبهوا ایها الغافلـون (1/ 48)؛ گفتـه شده هرکـه خواهان بهره‌بردن از فیـوض ارواح مقدسه است، بایـد صبح روز شنبـه، پیش از طلوع آفتـاب، به مزار حضرت بابا‌مزید در سرخاب برود (1/ 59).
مزار حضرت بابا‌حسن در سرخاب نیز در استجابت دعا، میان مردم از شهرت بسزایی برخوردار بود؛ بابا‌حسن از مشایخ زمان خود بود و چون 70 تن از اولیا در ملازمتش بودند، معروف به بابای هفتاد‌بابا بود (1/ 49).
بر‌اساس باورهای مردمی، اگر کسی تب‌و‌لرز می‌کرد، به مزار پیر ابوبکر ــ که عوام او را پیر بوبک می‌خواندند ــ می‌رفت و به نیت رفع تب، ریسمانی پنبه‌ای در 4 طرف قبر وی می‌گرداند و به اذن خدا شفا می‌یافت (1/ 213). همچنین مردم باور داشتند که رفتن به مزار باباشادان (د 595 ق) در چرنداب، غم و اندوه را بر‌طرف، و زیارت قبر وی حاجاتشان را برآورده می‌کند (1/ 290-291).
در گورستان مشهور گجیل در تبریز، مزار خواجه محمد تاجر قرار داشت که مردم سخت به آن باور داشتند؛ براساس حکایتی، سبب این باور آن بود که وی روزی در مسیر تجارت، به خدمت جمعـی از درویشان می‌رسد، صحبت آنان بر او تأثیر می‌گذارد و تصمیم می‌گیرد که شب در کنارشان بماند، شبی سرد که هیمه‌ای برای سوخت نبوده است. خواجه بار همراهش را که مایۀ تجارتش بوده است، بر آتش می‌گذارد تا ایشان گرم شوند (1/ 437).
خواجـه یوسف حیـران دهخوارقانی (د 527 ق) که مزارش در دهخوارقان است، صاحب خوارق عادات عجیب، ازجمله زنده‌کردن و میراندن بـود. زمانی، خواجه در مصر ناعادلانه به زندان افتـاد. در آنجا چاهی بود و در آن، افراد بسیاری در حال مرگ به سر می‌بردند. خواجه مـژدۀ آزادی بـه آنها داد. همـان شب، پادشاه در خواب دید که میان دو سنگ محبوس، و نزدیک به هلاک است؛ ناگاه رسول (ص) حاضر شدند و فرمودند: این جزای آن‌ کسی است که درویشی را بی‌گناه در زندان افکنده است. حاکم پس از بیداری، خواجـه را بیـرون آورد و از او عذرخواهی کرد؛ خواجـه فرمود: در این اتفاق، حکمتی بود که تو از احوال زندانیان خبردار شوی (2/ 71-72).
به گفتۀ شیخ حسن بلغاری (د 698 ق)، باور مردم بر این بود کـه بـا گفتن «لا حـول و لا قـوة الا بـاللّٰه»، شیـاطین می‌گریزند؛ هر‌چند، بـه نظر وی آن آتشی کـه شیـاطین را می‌سوزانـد و فنـا می‌سازد، نور دل‌ است، و نور دل عوام با این کلام همراه نیست، لذا، نمی‌توانند دفع شیطان کنند (1/ 119-121). 
ابن‌کربلایی از حرز مشهوری به نام ابودجانه نام برده است که منسوب به ابودجانۀ انصاری، از صحابۀ مشهور، بود و مزار وی در خلیجان قرار داشت (1/ 26).
ابن‌کربلایی حکایتهایی نیز از باورهای مردم دربارۀ جن (ه‍ م) نقل می‌کند. وی از ارادت جنّیان به مولانا نظام‌الدین یحیى غوری (د 752 ق) می‌گوید و داستـان کمک‌کردن نظام‌الدین را به مردی که جنیان همسر او را از منزلش ربوده بودند، بیان می‌کند؛ بر این اساس، با توصیه‌های مولانا، زن باز‌گردانده می‌شود و جنیان از ایشان برای کارشان پوزش می‌خواهند (1/ 110-111).
از جملۀ آیینهایی که در کتاب به آنها اشاره شده، رسم قربانی‌کردن است؛ برای نمونه، مردم هنگام پایان‌گرفتن بنای مسجد جامع و فرش‌کردن آن، 500 رأس گوسفند قربانی می‌کنند (1/ 90-91، برای نمونه‌ای دیگر، نک‍ : 1/ 17).
در فضیلت دو گورستان سرخاب و چرنداب تبریز، حکایاتی وجود دارد که مهم‌ترین آنها این است: بزرگی از اهالی آذربایجان که ساکن مکه بود، هر‌ شب جمعه، دو گروه کبوتر به رنگ سرخ و سبز می‌دید که به طواف کعبه می‌آیند؛ برای کشف این راز، نـزد یکی از اهل حـرم رفت؛ او چنیـن پـاسخ داد: در عجـم و سرزمین آذربایجان، شهری به نام تبریز است که دو مقبره به نام سرخاب و چرنداب دارد؛ آنجا بزرگانی از اولیا مدفون‌اند؛ ارواح ایشان است که به‌صورت کبوتر به طواف خانۀ کعبه مشرف می‌شوند (1/ 375).

مآخذ

ابن‌کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان‌القرایی، تهران، 1344 ش؛ سلطان‌القرایی، جعفر، مقدمه بر روضات الجنان (نک‍ : هم‍ ، ابن‌کربلایی)؛ سلطان‌القرایی، محمد‌امین، «ترجمۀ حال مصحح»، روضات الجنان ابن‌کربلایی، به کوشش جعفر سلطان‌القرایی، تهران، 1383 ش؛ نخجوانی، حسین، «معرفی یک کتاب مهم خطی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، تبریز، 1334 ش، س 7، شم‍ 1.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.